مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلاش» ثبت شده است

مدتی هست درگیر کاری هستم که مدت هاست فکرم را مشغول کرده، تا قبل از شروع کار بارها خودم را به بی خیالی زده ام، بارها تلقین کرده ام که برایم مهم نیست اصلا این مسئله، بارها الویت هایم را مرور کرده ام تا به خودم بفهمانم این آرزو یا شاید این خواسته فقط یک قسمت کوچکی از مسیر است که حتی پر می شود با جایگزین های مشابهش!

اما هیچ وقت کاملا قانع نشدم و برای همین، برای بستن این پرونده ی همیشه باز، برای رهایی ذهنم، برای ثابت کردن خودم به خودم دوباره شروع کردم این کار را.

وضعیت فعلی ام آن طور نیست که باید، یعنی با این روند به آنچه می خواهم نخواهم رسید، اما تلاشم را می کنم. 

شرایطم متفاوت تر از قبل است، زمانم محدودتر، انرژی ام کم تر. 

تمام خودم را برایش نگذاشته ام

و این برای من کمالگرا یعنی بد

و راستش نمی توانم تمامم را بگذارم

اما هم چنان آرام ارام تلاش می کنم

می دانم اگر خدا بخواهد می شود و اگر هم نخواهد... 

راستش دلم می خواهد که او برایم بخواهد و مقدرات خیر را در این مسیر برایم رقم بزند. 

فقط نوشتم که بماند به یادگار

که اگر موفق شدم هر لحظه که دیدم این پست را تذکری باشد که شاکرش باشم و اگر شکست خوردم با دیدنش دوباره مچاله شوم، اشک بریزم، در خود فرو روم و در نهایت دوباره بایستم و برایش تلاش کنم. 

محتاج دعایتان هستم دوستان

گفتم بدانید که اگر نمی نویسم، مشغولم، و قلمم خاموش فی الحال. 

ارادتمندتان

قربان معرفت و همراهیتان❤️

 

 

پ. ن

این نوشته را همان16 دی نوشتم اما پیش نویس نگه داشتم

حالا اما دوست دارم بگذارم که بماند

  • مهرنویس



چقدر سریع می گذرد و من هنوز چقدر خوش باورم...

انتظار دارم با گذشت زمان چیزی یاد بگیرم، اوضاع بهتر شود،شرایطش پیش آید،مشتاق تر شوم، بهتر شوم حتی...

اما دریغ از یک حرکت سازنده:(

میدانی حتی اگر شرایطش هم فراهم باشد، وقتی تو نخواهی نمی شود!!!

دلم برای مشغله ی آن روزها با تمام دردسرها و پرکاری هایش تنگ شده...

فعالیت، هدف می خواهد...

نکند هدف گم کرده باشم..

گاهی یک تلنگر، فقط یک تلنگر لازم است تا آدم از جایش بلند شود، خاک ایام را از روی خودش کنار بزند و شروع کند....

تا باد از این تلنگرها...

باید شروع کنم!!!








پ.ن:

 ایّها النّاس زمان میگذرد...


  • مهرنویس

نون والقلم

۲۵
مرداد

جلال آل احمد یکی از پرکارترین نویسنده های ایرانی هست و دارای یک سبک خاص در نثر.
در این اثر تلاش می کند اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه خودش را با یک داستان بلند بازگو کند.
در واقع در این داستان جلال عملکرد برخی روشنفکران و قلم به دستان جامعه رو مورد انتقاد قرار داده.
وقتی کتاب را می خوانی با دوگروه روشن فکر  وقلم به دست اشنا می شوی(در این داستان دو میرزا بنویس هستند)،یک دسته کسانیکه با اعتقاد و عمل به اعتقادشان روزگار می گذرانند و در این راه به خاطر ایمانی که دارند با دشواریهای زیادی روبرو می شن و دسته ی دیگر که هیچ چیز به اندازه ی منفعت خودشان برایشان اهمیت نداره و حاضرند برای بدست اوردن یک موقعیت بهتر دست به هر کاری بزنند؛کتاب نکته ی جالبی رو یاد اور شده، اینکه این افراد در توجیه کار خودشون این طور می گن که:برای رسیدن  به یک هدف عالی باید از حمایت کسی که قدرت داره برخوردار بشن.
اما نکته ی قابل توجه این جاست که هر دو دسته خودشون رو مدافع ازادی میدونن.
نتیجه ای که جلال ال احمد از داستانش می گیره اینه که راه حل اصلی برای رفع این روند و حل نابسامانی ها و بی عدالتی های جامعه، خود مردم هستند و خودشون باید تلاش کنند تا به اگاهی و بینش کافی برسند و در نهایت سرنوشت خودشون رو تغییر بدن.
یعنی مردم تا به اون بینش و اگاهی لازم نرسند هیچ وقت نمی تونن وضع زندگی فلاکت بار خودشون رو تغییر بدن و این روشنفکران و متصدیان هم نمی تونن به دادشون برسن....
کتاب بسیار جالبی هست، اینکه می تونه واسه ی انسان دغدغه سازی بکنه، انسان رو به فکر فرو ببره و در نهایت به حرکت و تلاش برای روشن بینی و اگاهی مجبور کنه.
خیلی از صحبتهای یکی از این میرزا بنویسها که گفتم از سر اخلاص و عمل کار می کرد خواندنی و قابل تامله که در پستهای بعدی با عنوان نون والقلم قرار خواهم داد ان شاالله...

  • مهرنویس