مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

روزهای آشفتگی

چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ

خودم هم حالم را نمی فهمم... 

گیج و سردرگم و البته نگرانم. 

برای اولین بار تجربه ی خوبی نداشتم از آن اتفاق

هر چند که خداراشکر همه چیز به خیر و سلامتی بود، اما حال من و خصوصا روان و دلم اصلا خوش نبود... 

هر صبح با خستگی و درد بلند می شدم و هر غروب غم تمام عالم می نشست روی دلی که انگار کلی زخم خورده بود. 

می خندیدم، زندگی می کردم، مادری هم... اما حقیقتا آشوب بودم. 

هیچ کس، هیچ کس در آن زمان مرا نفهمید و کنارم نبود. 

انگار که آسمان سوراخ شده باشد و نوزاد افتاده باشد بغلشان، زمین هم دهن باز کرده باشد و مرا، تمام مرا بلعیده باشد... 

هیچ کس مرا نمی دید انگار.... مراقبم بودند، خیلی زحمت می کشیدند، از نوزاد نگهداری می کردند، غذای خوب و مقوی و کمک زیاد...هنوز شرمنده محبت های ناتمام مادرم هستم... 

اما... درد من عمیق تر از این حرفها بود... هزار بار خداراشکر که دغدغه نگهداری و کمک گرفتن نداشتم و با این حال باز حال روحیم چنین بود. 

هیچکس مرا نمی فهمید... اندوه درونم را... دلم میخواست یکی فقط گوش باشد و من بگویم زهرای الان چه حسی دارد... 

چه می کشد! چه کشیده در آن ساعات پر استرس بیمارستان. 

گوشی نبود اما... همه می خواستند من فقط شاکر باشم بابت داشتن چنین لحظاتی و حق هم داشتند... 

چون هیچکدام "من"  نبودند. 

حالا که قرار است دوباره آن روزها تکرار شود، این است حال من... 

گیج و سردرگم و نگران و ترسان 

نکند این دفعه حال بدتری داشته باشم؟ 

نکند فلانی مراعات حالم را نکند و نفهمد مرا؟ 

پسر بزرگه را چه کنم؟ نکند برای هیچکدامشان کافی نباشم؟ 

کلی حرف در ذهنم دارم که به اطرافیانم بگویم... 

کلی توصیه و نصیحت

چون نمی دانم بعد تولد نوزاد حالم چطور خواهد بود. 

می ترسم از حال بد...

از حال بدی که هنوز نیامده و اصلا معلوم نیس تجربه خواهم کرد یا نه... 

خوانده ام که این احوالات تا دوهفته پس از زایمان طبیعی ست، بالا و پایین شدن سطح هورمون ها و ازین صحبت ها... 

ولی عمیقا آرزو می کنم این بار شادی باشد و حال خوب!

محتاجم به دعایتان:) 

 

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۲/۰۴/۱۴
  • ۱۰۶ نمایش
  • مهرنویس

افسردگی

زایمان

سزارین

فرزند دوم

نظرات (۴)

اما امیدوارم به بهترین شکل پیش بره...و حالت خوب باشه از همه نظر

پاسخ:
ممنونم
محتاج دعاتم🌸

من که اومدم که

گوش نبودم☹️؟

پاسخ:
در مورد حال کلی اون روزام نوشتم
باید اضافه می کردم اومدنت و کیفیت حضورت چقدر حالمو خوب کرد❤️

زهراجان منو ببخش که اون زمان شرایط خوبی نداشتم و حتی نتونستم بیام بیمارستان دیدنت... 

و حالا هم باز مشهد نیستم و نمیتونم پیشت باشم... 😢😔

 

حق داری که وقتی یک اتفاق رو با تجربه خوب گذرونده باشی، بترسی که دوباره همون طور تکرار بشه... اما عزیز من، این دنیا کمی هم ملاطفت درون خودش داره... ان‌شاءالله این بار تجربه دیگه ای باشه با کلی حال خوب و خاطرات خوش...

نگران نباش

انشاءالله خدا کمکت میکنه... 

پاسخ:
محتاجم به دعات❤️

امیدوارم خوب و خوش پیش بره.همراه سلامتی:)

پاسخ:
ممنونم🌸
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">